به ترمينال ميرسيد. بلندگوهاي ترمينال اذان پخش ميكنند. به سالن ترمينال ميرويد. فرنگيس به سوي باجه ميرود و با بليطي برميگردد. تو روي صندلي وارفتهاي و اگر حركت فرنگيس نبود شايد سالها به همان حال ميماندي. به همان حال مجسمه ميشدي، مجسمهي ادبار و نگونبختي، نامصمم و تهي، شكسته و تنها. فرنگيس به طرف بوفه ميرود. ماشين آمادهي حركت است. سوار ميشويد. راننده آهنگ كُردي گذاشته و شلوار جافي به پا دارد و برف پاككن ماشين را امتحان ميكند تا وقت حركت برسد تو پياده ميشوي تا سيگاري روشن كني. شاگرد راننده در حالي كه سيگار ميكشي ميگويد "آقا گُله سوار شو بريم" و تو سيگار نيمه را ميان دو انگشت ميگيري و آن را پرت ميكني. اتوبوس از پارك در ميآيد و به طرف در ترمينال ميرود.
(از متن كتاب)
نويسنده
|
حميد حياتي
|
قطع
|
رقعي
|
نوع جلد
|
شوميز
|
زبان
|
فارسي
|
تعداد صفحات
|
128
|
سال انتشار
|
1393
|
نوبت چاپ
|
1
|
ابعاد
|
* *
|
وزن
|
160
|