ميروم مينشينم جلوي ميز و يک تکه نان خشک و نازک برميدارم و آهسته ميزنمش توي شيره خرما ،سياه و خيس ميشود ،عين شب دريا، و بوي خرما ميدهد عين روز جزيره، بعد لقمه را بلند ميکنم وميگذارم روي لبم که دهنم گس و شيرين ميشود و باز يادم ميافتد به طعم خرما و ارده رازقي ،به بوي ماهي و توموشيهاي حياط خانه? قديمي آقا بزرگ که از مطبخ پيرزن ميآمد و ما اجازه خوردنش را نداشتيم و به آن ماست و خرمايي که ريخته بود توي کاسه وگذاشته بود سرپله که يواشکي خوردم و کسي نفهميد ، به دستش که خالکوبي داشت و به دروغ ها و قصه هاي شبانهاش دربارهي جن و پري و زار و بادهاي مريض و درد آور.
نويسنده
|
شرمين نادري
|
قطع
|
رقعي
|
نوع جلد
|
شوميز
|
زبان
|
فارسي
|
تعداد صفحات
|
232
|
سال انتشار
|
1402
|
نوبت چاپ
|
4
|
ابعاد
|
* *
|
وزن
|
200
|