سيزده صفحهي پنهان از پيش نوشته بود و ميخواست رو دست بزند، بياورد در ادامهي روايت. پيامي هم اگر نوشته ميشد آن نبود كه بايد نوشته ميشد. با شتاب ميآمدند چند كلمهاي رديف ميكردند و ميرفتند. يكي نوشته بود بالأخره مار زنگي آخرش به كجا ميرسد؟ ديگري يك كلمهي ناجور را ده بار تكرار كرده بود. دانيال اغلب ميآمد چند خطي در بارهي چاكراها و الفباي سانسكريت مينوشت و كلماتي كه نمي فهميديم. فقط سرهمبندي حروف بود انگار. نوشته بود دم سحر همين كه نور آفتاب به پنجره بتابد جملهي"اُم كاپيلايا ناماها" را رو به رودخانه زمزمه كند و دم برنياورد، سكوت كند ممتد. اينطور ريهاش برميگردد به حالت طبيعي.
(از متن كتاب)
نويسنده
|
فرهاد حيدري گوران
|
قطع
|
رقعي
|
نوع جلد
|
شوميز
|
زبان
|
فارسي
|
تعداد صفحات
|
152
|
سال انتشار
|
1387
|
نوبت چاپ
|
1
|
ابعاد
|
* *
|
وزن
|
215
|