تابلويي پر از خون و وحشت به ديوار آويزان است. به آن خيره شدهام. تئو ميبيند و فوراً از آن ميگذرد، طوريکه متوجه ميشوم و دنبالاش ميروم. ميگويد: علاقهاي به ديدن بدبختي و فاجعه روي ديوار و بوم نقاشي ندارم. حتماً بايد ترسيماش کنند تا ببينند و بفهمند؟
و دستاش را مشت ميکند. عصبانيت و تلخي رنگ صدايش را عوض کرده. ميگويد: همهجا همين است. فقط کافي است رويت را برگرداني. براي من ديگر خستهکننده شده. چشمهايم خستهاند.
تازه از يکي از مسافرتهايش برگشته. تند ميرود انگار ميخواهد خودش را از موزه بيرون بيندازد. قدمهايم را با او همآهنگ ميکنم و ميگويم: اينها هدفشان سياسي يا انساني است.
بدون اينکه برگردد ميگويد: اين را ميفهمم.
ميگويم: و هر کسي جرئت ابراز آن را ندارد.
نويسنده
|
روحانگيز شريفيان
|
قطع
|
رقعي
|
نوع جلد
|
شوميز
|
زبان
|
فارسي
|
تعداد صفحات
|
272
|
سال انتشار
|
1401
|
نوبت چاپ
|
4
|
ابعاد
|
* *
|
وزن
|
240
|